رویای هر شبِ من
شبـها که من خوابیــده ام، او
آرام می آیـــــــد بـه خانــــــه
ای کاش قبل از خواب، یک شب
می خوانــد در گوشـــم ترانه
هـر شب میان خواب و رویا
می آیـد و می بوســـم او را
حس می کنــم با مهـربانی
او می کِـشَـد رویـم ، پتو را
فردا که برمی خیزم از خواب
او رفتــــه و تنهــا شـدم بـاز
برنامه ای با خـــط ِ مـامـان
چسبیــــده بر آیینه ام باز
+ نوشته شده در شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۱ ساعت توسط مهسا علیمحمدی
|